گل نرگس
|
|
||
__________________________ شبی باماه خلوت کرده بودم گمانم یک دوبیتی می سرودم
وشایدیک غزل یایک رباعی تداعی درتداعی درتداعی
تداعی چون شد ازپروانه شمعی به گِردش حلقه شد علاف جمعی
**** تمرکزبرپرپروانه کردم فراوان واژه بارِچانه کردم
کمین کردم که تا آتش بگیرد..... کنم بیتی نثارش، تابمیرد
نمی آمدبه سوی شمع بلبل ولی آوردمش باسیم بگسل
چوبلبل دیدآن پروانه را زار شد ازاین ماجرا شستش خبردار
خودش رازد به مردن مثل طوطی !؟ وزیرلب به شاعرگفت : لوطی!
اگرهستی توباخودبرسرجنگ چراپروانه راکردی تو دلتنگ
توانگاری سرپرباد داری بیان سست مادرزاد داری
تودیدی ازهواپیما زمین را رهااما نکردی قاچ زین را
زبان کهنه ات راشستشوکن چروک بیت هایت را اطوکن
بزن بیرون ازاین بیت کلنگی توباید باپلیدی هابجنگی
اگرخلوت نمی کردی توباماه چنین پندت نمی آمدفراراه
بگیر ... این پندرابگذار درگوش همین حالا...تورایادم فراموش شاعر:مجید هادوی موضوع مطلب : |
درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 87
بازدید دیروز: 91 کل بازدیدها: 286200 |