گل نرگس
|
|
||
سه شنبه 92 مهر 9 :: 8:4 عصر :: نویسنده : فاطیما
............ا.ایکاش در دنیای خاکستری یخ رابطه ها و عاطفه ها باز می شد عشق و عاطفه در کدام خبابان منتظری؟ که از هیچ کوچه ای تورا پیدا نمی کنم ....................................................................................................... دنیایم حصار تنهایی کشیده دیگه ارزش پاییز هم ندارد چه رسد....... دشت گل نرگس دیگه درد و غم مزه می کنم چطور از حصار زندان دنیا رها شوم هیچ نگران مرگ نیستم که قبر با وحشت و تنهایی هایم چه خواهد کرد تنهایی را می ترساند همیشه در باران هایت بی چتر بودم ول میشدم به امان تنهایی.. برای تو که یک عمر غریبه تنها بودم...... تو... نمی دانی.. من از حال و هوایی که دست آموز تنهایی بودن من است باغی از دشت گلهای کاکتوس است که تو در باغ دلم کاشتی تمام زندگی ام را.... ..............تنهایی........ وتنهایی..........................
!
موضوع مطلب : |
درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 101
بازدید دیروز: 91 کل بازدیدها: 286214 |