گل نرگس
|
|
||
جمعه 92 خرداد 31 :: 12:47 عصر :: نویسنده : فاطیما
با آغاز فصل تابستان و افزایش دمای هوا یکسری مشکلات برای اشخاص در سنین مختلف به وجود میآید که رعایت نکردن برخی نکات و توصیههای بهداشتی میتواند این مشکلات را تشدید کند.
به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، با گشتی در داروخانه معنوی و رایگان معصومین(ع) درباره یکی از مشکلات ناشی از افزایش دمای هوا یعنی گرما زدگی و بالا رفتن حرارت بدن داروهایی پیدا میکنیم که استفاده از آنها میتواند ما را در برابر این مسائل در امان نگه دارد.
در روایتی به نقل از زیاد قندی که گفت بر امام کاظم(ع) درآمدم، در حالی که نزد وی، ظرف آبی قرار داشت و چند آلوی سیاه - که در همان زمان، هنگام چیدنش بود - در آن دیده میشد. فرمود: «حرارت در من بالا گرفته و آلوی تازه، حرارت را خاموش میکند و صفرا را فرو مینشانَد. خشک آن نیز خون را آرام میکند و دردهای بی درمان را از تن، بیرون میکِشد1".
همچنین درباره این که چه چیزهایی برای فرو نشاندن مزاج صفراوی(گرم) مفید است؟ احادیثی از ائمه(ع) وارد شده است.
امام رضا(ع) فرمودند: "هر کس میخواهد مزاج صفراوی را فرو بنشاند، هر روز، چیزی تَر بخورد، بدن خویش را باد بزند، کمتر حرکت کند، و به آن که دوست دارد، فراوان بنگرد2".
امام صادق(ع) نیز فرمود: "به فرد تب دار، سه بار سویق شسته شده، داده میشود. این، تب را میبَرَد، تلخه و بلغم را میخشکانَد و ساق پاها را تقویت میکند3".
امام کاظم(ع) نیز فرمودند: " به تبدار، گوشت کبک بخورانید؛ چرا که پاها را نیرو میدهد و تب را کاملاً دور میکند4". امام صادق(ع) همچنین درخصوص تاثیر نوشیدن آب در فروکش کردن حرارت بدن، میفرمایند: " آب، معده و کبد را تمیز میکند، دهان را خوشبو میکند، دندانها را محکم میسازد، چشم را قدرت میدهد و دیده را جلا میبخشد، گناهان را از انسان میشوید، رگهای برآشفته و تلخه تحریک شده را فرو مینشاند، بلغم را از میان میبرد، حرارت را از معده بر میدارد، و سردرد را نیز از میان میبرد5".
ایشان درباره خواص میوههایی که تب بدن را پایین میآورد، فرمودند: "به تبداران خود، سیب بدهید؛ چراکه هیچ چیز، سودمندتر از سیب نیست. همچنین پیاز، تب را میبرد6".
منابع:
1- الکافی، جلد 6، صفحه 359، حدیث 1، مکارم الأخلاق، جلد 1، صفحه 379 ، حدیث 1267، بحار الأنوار، جلد 66، صفحه 189، حدیث 2 دانش نامه احادیث پزشکی: 1 / 460
2- بحارالأنوار، صفحه 42، بحار الأنوار، جلد 62، صفحه 325، دانش نامه احادیث پزشکی: 1 / 98،
3- دعائم الإسلام، جلد 2، صفحه 150، حدیث 537، مستدرک الوسائل، جلد 16، صفحه 337، حدیث 20077 دانش نامه احادیث پزشکی: 1 / 566
4- الکافی، جلد 6، صفحه 312، بحارالأنوار، جلد 65، صفحه 43، حدیث 1 دانش نامه احادیث پزشکی: 1 / 566
5- الکافی به نقل از ابو طیفور طبیب
6- الکافی، جلد 6، صفحه 357، حدیث 10، المحاسن، جلد 2، صفحه 368، حدیث 2287، بحارالأنوار، جلد 62، صفحه 93، حدیث 3 دانش نامه احادیث پزشکی: 2 / 238
التماس دعا دارم............................ موضوع مطلب : «وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَی? مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ ? أَلَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لَا یُکَلِّمُهُمْ وَلَا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا ? اتَّخَذُوهُ وَکَانُوا ظَالِمِینَ» «قوم موسی بعد (از رفتن) او (به میعادگاه خدا)، از زیورهای خود گوسالهای ساختند، جسد بیجانی که صدای گوساله داشت، آیا آنها نمیدیدند که با آنان سخن نمیگوید و به راه (راست) هدایتشان نمیکند؟! آن را (خدای خود) انتخاب کردند، و ظالم بودند".
بر اساس این آیه، عوامل انحراف بشر چند چیز است: 1 نبود رهبری یا غیبت او. 2 جهل و ناآگاهی مردم. 3 عالمان و هنرمندان منحرف و سوءاستفاده از علم و هنر. 4 زیبایی و زرق و برق ظاهری. 5 سر و صدا و تبلیغات کاذب.
موضوع مطلب : جمعه 92 خرداد 31 :: 12:35 عصر :: نویسنده : فاطیما
چه کسانی بیحساب به جهنم میروند؟ » سرویس: معارف و حقوق - دین و اندیشه
همانطور که آدمی ممکن است بیحساب وارد بهشت شود، برخی از اعمال هستند که باعث میشوند وی بیحساب به جهنم وارد شود.
هر چند که شاید برخی از ما دیگران را جهنمی و خود را بهشتی میدانیم در حالیکه ممکن است خدای نکرده خودمان اهل جهنم آن هم از نوع بیحسابش باشیم.
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در ادامه به روایاتی اشاره میشود که در آنها به معرفی برخی از این افراد پرداخته شده است:
امام صادق (ع) میفرمایند: «ثلاثة بدخلهم الله النار بغیر حساب: امام جائر، و تاجر کذوب و شیخ زان»(1) "سه گروه را خداوند بدون حساب وارد آتش می کند؛ پیشوای ظالم، تاجر دروغگو و پیر مرد بدکار."
عدهای نیز هستند که از ریشه به یگانگی خدا ایمان نیاوردهاند و مسیر شرک و کفر را پیمودهاند آنها هم صلاحیت حساب و کتاب و رسیدگی به اعمال را ندارند و بی حساب وارد جهنم میشوند.
چنانکه در روایتی «شیخ صدوق (ره)» در روایتی از پیامبر (ص) میآورد: "خداوند متعال همه خلایق را محاسبه میکند، مگر کسی که به خدا شرک آورد پس او را بدون حساب به سوی جهنم برند.»(2) «چرا که شرط قبولی اعمال اعتقاد به اصل توحید است و بدون آن هیچ عملی پذیرفته نیست. "شرک" آتش سوزانی است که شجره اعمال آدمی را میسوزاند. شرک صاعقهای است که تمام محصول زندگی او را به آتش میکشد و همچون طوفانی است که اعمال آدمی را متلاشی میسازد و با خود میبرد.»
چنانکه در آیه 18 سوره ابراهیم میخوانیم:
«مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ ? أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ ? لَا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَی? شَیْءٍ ? ذَ?لِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ» «اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند همچون خاکستری است در برابر تند باد در یک روز طوفانی، آنها توانایی ندارند کمترین چیزی از اعمالی را که انجام دادهاند به دست آورند، و این گمراهی دور و دراز است.»(3)
پینوشتها: (1) . همان، ص 625. (2) . مجلسی، محمد باقر، حق الیقین، ج دوم، تهران، انتشارات جاویدان بی تا، ص 303. (3) . تفسیر نمونه، ج 19، ص 527. موضوع مطلب : جمعه 92 خرداد 31 :: 12:33 عصر :: نویسنده : فاطیما
یکی از ضروریات دین نیکی به پدر و مادر و اطاعت آنان و نیازردن ایشان است که قرآن کریم در چندین آیه پس از امر به پرستش پروردگار و شریک قرار ندادن برای او، امر به احسان به پدر و مادر فرموده است.
به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، اهمیت و ارزش نیکی بر پدر و مادر بر کسی پوشیده نیست، شیخ حر عاملی "ره" در جواهر السنیه با سندش از حضرت امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: بین اوقاتی که موسی (ع) با پروردگارش مناجات میکرد، ناگهان مردی را زیر سایه عرش خدا دید و گفت: پروردگارا این کسی که عرش تو بر او سایه افکنده کیست؟ وحی آمد: ای موسی این جوان نیکی کننده و اطاعت کننده از پدر و مادرش میباشد و به سخنچینی نمیرود "این دو خصلت باعث شده که عرش خدا بر او سایه افکنده". همچنین در روضه الواعظین رسول خدا (ص) فرمود: خشنودی خدا با خشنودی پدر و مادر است و خشم خدا با خشم پدر و مادر است. و نیز فرمود: نیست فرزند نیکو و مطیعی که بنظر رحمت و مهربانی بر پدر و مادر بنگرد مگر برای او به هر نگاهی پاداش حج پذیرفته شده باشد.
در حدیثی بسیار تکان دهنده و در عین حال پندآموز از پیامبر خدا(ص) میخوانیم که فرمودند: "سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا میرسد و به آخرت نمیافتد: آزردن پدر و مادر، زورگویی و ستم به مردم و ناسپاسی نسبت به خوبیهای دیگران1". به همان اندازه که خداوند برای آزردن و ناراحت کردن پدر و مادر عقوبت و کیفر قرار داده برای خوشحال کردن آنان نیز بهرههای معنوی فراوانی قرار داده است. امام صادق(ع) میفرمایند: "اگر دوست داری خداوند بر عمرت بیفزاید، پدر و مادرت را خوشحال کن2".
همچنین پیامبر خدا(ص) درباره جایگاه نگاه محبت آمیز فرزند به پدر و مادرش، میفرمایند: "نگاه مهرآمیز فرزند به پدر و مادر عبادت است3". امام صادق(ع) نیز با بیان توصیههایی درباره فروتنی کردن در مقابل پدر و مادر فرمودند: " نگاهت را جز از سر مهر و دلسوزی به آنان خیره مکن و صدایت را از صدای آنها بلندتر مگردان و رو دست آنها نیز بلند نشو و خود را از آنها جلو مینداز4".
منبع احادیث:..ولی خدا من با گوش خودم می شنوم که بعضی ها به پدر پیر شان سر نمی زنند و پول او هم مثل نبات می خورند و چیزی شان نشده خدا تو در قرانت فرمودی بل والدین احسانا و لی یعضی ها اینجور تفسیر کرده اند بل والدین بدی را... نمی دانم کی غذاب می رستد تا درسی باشد
1- أمالی المفید: 237 / 1 منتخب میزان الحکمة: 222
2- الزهد للحسین بن سعید: 33 / 87 منتخب میزان الحکمة: 408
3- تحف العقول: 46 منتخب میزان الحکمة: 354
4- الکافی: 2 / 158 / 1 منتخب میزان الحکمة: 614
موضوع مطلب : دوشنبه 92 خرداد 27 :: 9:27 صبح :: نویسنده : فاطیما
حکایت عجیب جان دادن شیعه هندی هنگام زیارت مزار امام حسین ( ع )
زمانی که شیعه هندی از روی زمین بلند میشد تا به سوی داخل حرم برود، بدنش به طور محسوسی لرزان شده بود، خدا میدانست که در آن لحظهها در قلب و سینه شیعه هندی چه میگذشت که او را این چنین به لرزیدن واداشته بود، لرزیدنی همچون گنجشکی که در هوایی سرد و یخبندان در آب افتاده باشد.
عرش نیوز ؛ به گزارش مشرق، "علامه سید مرتضی" به دیدن شیعه هندی رفت تا از او بپرسد چرا بعد از 6 ماه سکونت در کربلا به زیارت امام حسین(ع) نمیرود که با پاسخی عجیب مواجه شد. محمد حسن سیفاللهی در کتاب «آزاد شده امام حسین(ع)» به شرح ادامه این ماجرا میپردازد: " کمکم بسیاری از همسایههای شیعه هندی داشتند به او مشکوک میشدند، آن شیعه هندی همسایهای جدید بود و نزدیک به 6 ماه میشد که به شهر کربلا آمده بود، او کشور و زادگاهش، هندوستان را برای همیشه رها کرده بود تا بقیه عمرش را در کربلا، در مجاورت مزار پاک امام حسین(ع) زندگی کند، ظاهرش نشان میداد که آدمی جلیلالقدر است. شیعه هندی در یکی از محلههای کربلا خانهای تهیه کرده بود و حالا بعد از 6 ماه، بسیاری از همسایههایش، او و خانوادهاش را به خوبی میشناختند، همه همسایهها و آدمهایی که در این شش ماه با او دیدار و برخوردی کرده بودند او را شیعهای معتقد و پاک و با تقوا یافته بودند، اما به مرور و با گذشت زمان بعضیها متوجه یک موضوع و مسئله غیر عادی و عجیبی درباره آن شیعه هندی شده بودند. آن موضوع و مسئله غیر عادی باعث شده بود تا بعضی از همسایهها، فکرها و عقدههای غیر منطقی و ناخوشایندی نسبت به او پیدا کنند و رفته رفته گاهی این فکرها بر زبانهایشان نیز جاری میشد، آن موضوع، در واقع خیلی عجیب بود، آن شیعه هندی در همه این شش ماهی که در کربلا ساکن شده بود، حتی برای یک بار هم به حرم سیدالشهدا(ع) مشرف نشده بود! فقط در طول این 6 ماه، گاهی بعضی از همسایهها مشاهده کرده بودند که او بعضی از وقتها به بالای پشت بام خانهاش میرود و رو به سوی بارگاه و گنبد امام حسین(ع) به آن حضرت سلام میدهد و زیارتی میخواند و پایین میآید، او در همه این 6 ماه، فقط با همین شکل و روش، عزیز و جگر گوشه زهرای مرضیه(س) را زیارت کرده بود. عاقبت داستان و ماجرای شیعه هندی به گوش مرحوم سید مرتضی (برادر سید رضی گردآورنده نهجالبلاغه) میرسد. سید مرتضی در آن زمان یکی از دانشمندان و علمای بزرگ کربلا بود و در بین مردم و ساکنان کربلا مشهور و معروف به نقیب بود. جناب نقیب بعد از شنیدن و پی بردن به داستان و ماجرای شیعه هندی به خانه او میرود و بعد از سلام و علیک و حال و احوالپرسیهای معمولی، شروع به سرزنش و ملامت شیعه هندی میکند، او با صراحت به شیعه هندی میگوید: «در مذهب اهلبیت(ع) یکی از آداب و دستورهای زیارت این است که به حرم داخل بشوی و عتبه و ضریح را ببوسی، ولی این روش و طریقه تو که فقط از بالای پشت بام خانهات آن حضرت را زیارت میکنی، اختصاص به شیعیان و مؤمنینی دارد که در شهرها و کشورهای دیگر زندگی میکنند و برای آنها ممکن نیست تا در کربلا و در داخل حرم سیدالشهدا(ع) حاضر شوند. از حالت و چهره شیعه هندی پیدا بود که صحبتهای نقیب او را بسیار مضطرب و نگران کرده است. او بعد از گوش کردن به همه حرفهای نقیب با حالتی از روی خواهش و التماس گفته بود: «یا نقیب الاشراف! من از شما انتظار و توقع دارم تا هر مقدار از مال دنیا که بخواهی از من بگیری، ولی در عوض مرا مأمور به داخل شدن به حرم سیدالشهدا(ع) نفرمایی و مرا به کلی از این کار معاف کنی.» شیعه هندی از اینکه در عوض وارد نشدن و نرفتن به داخل حرم پیشنهاد کرده بود تا هر مقداری از مال و منال دنیا را به جناب نقیب بپردازد، هیچ گونه قصد بدی نداشت، ولی جناب نقیب از این سخن بسیار ناراحت و دلخور شده و با ناراحتی جواب داده بود: «من برای مال دنیا این سخن نگفته و این امر را نکردم، بلکه این روش و طریقه زیارت تو را در صورت ساکن بودن در کربلا، بدعت و منکر میدانم و نهی از منکر واجب است!». به نظر میرسید جناب نقیب به خوبی فهمیده بود که این شیعه هندی از روی ارادت و عشقی که به امام حسین(ع) دارد نمیتواند به حرم وارد شود، اما اصل و اساس در زیارت ائمه اطهار(ع) ورود به حرمهای شریف و انجام اعمال و آداب زیارت بر طبق دستورات و سفارشهای حضرات معصومین (ع) در داخل آن حرمها و مکانهای مقدس است. شیعه هندی با توجه به آن حرفهای صریح و بیپرده جناب نقیب، دیگر هیچ حرفی برای گفتن نداشت. او دیگر بر خود واجب میدانست که از آن دستور و توصیه جناب نقیب پیروی و اطاعت کند. بعد از پایان و خاتمه سخنان و حرفهای نقیب به جز آهی سرد هیچ صدای دیگری از آن شیعه هندی بر نیامد، او فقط آهی کشید بود آه و نالهای که از قلب و جگری پر درد بیرون آمده باشد. شیعه هندی بلند شد و رفت تا غسل زیارت کند. او بعد از غسل یکی از بهترین لباسهایی را که داشت پوشیده و پاک و پاکیزه و با پایی برهنه از خانهاش بیرون آمد. شیعه هندی به سوی حرم سید الشهدا(ع) در حرکت بود، هر چه بیشتر به حرم نزدیکتر میشد، خضوع و خشوعش بیشتر جلوه پیدا میکرد. بعد از دقایقی به درهای حرم رسید و خودش را در جلوی درهای صحن بر روی زمین انداخت، او در اینجا به شدت به گریه افتاده بود، برای بسیاری از زائرانی که از کنارش رد میشدند، گریهها و نالههای او جالب و دیدنی بود. جناب نقیب به شیعه هندی گفته بود که یکی از آداب و دستورهای زیارت این است که عتبه و ضریح را ببوسی و حالا او در حالی که خود را بر روی زمین انداخته بود، تندتند عتبه و درهای صحن شریف را عاشقانه میبوسید. زمانی که شیعه هندی از روی زمین بلند میشد تا به سوی داخل حرم برود، بدنش به طور محسوسی لرزان شده بود، خدا میدانست که در آن لحظهها در قلب و سینه شیعه هندی چه میگذشت که او را این چنین به لرزیدن واداشته بود، لرزیدنی همچون گنجشکی که در هوایی سرد و یخبندان در آب افتاده باشد. زمانی که به یکی از کفشداریهای حرم نزدیک میشد، رنگ و رویش زرد شده بود. او در جلوی کفشداری نیز خودش را بر روی زمین انداخت و شروع به بوسیدن زمین کرد، بعد از لحظاتی همانند کسی که در حال جان دادن باشد از روی زمین بلند شد و به ایوان وارد گشت. او فقط چند متر با رواق و با مرقد مطهر محبوب و مولایش حسین بن علی(ع) فاصله داشت. شیعه هندی در حالیکه هنوز به رواق وارد نشده بود، پریشانی و بیتابی و اضطرابش به حد خطرناک و شکنندهای رسیده بود، پس چگونه و با چه صبر و طاقتی میخواست به رواق داخل شود؟! ای کاش یکی پیدا میشد و جلوی او را میگرفت. ای کاش جناب نقیب در آن جا حاضر و شاهد بود و به او امر میکرد: بس است، برگرد! اما به هر حال شیعه هندی با هر سختی و مشقتی بود به رواق وارد شد از این به بعد کلمات و توصیفات قاصر از توصیف بودند، به محض اینکه چشمهای گریان و بر افروخته شیعه هندی به ضریح مبارک و شش گوشه امام حسین(ع) افتاد، همچون زنی بچه مرده، به سختی نفسی اندوهناک و نالهای جانسوز کشید و به آواز و بانگی جانگداز صدا زد: «آیا اینجا همان جایی است که حسین(ع) بر زمین افتاده است؟ آیا اینجا همان جایی است که حسین(ع) کشته شده است؟!». و سپس صیحه و فریادی کشید و در همان نزدیکهای ضریح، در همان نزدیکیهای ضریح نقش بر زمین شد. همه زائرانی که بر این صحنه شاهد و ناظر بودند، حیران و مبهوت نگاهی به شیعه هندی و نگاهی به یکدیگر داشتند. لحظاتی نگذشت که تعدادی از زائران به دور جسد و بدن شیعه هندی حلقه زدند. باور کردنی نبود اما واقعیت و حقیقت داشت. او دیگر روح در بدن نداشت. او از جذبه و عشق مرده بود، او پرواز کرده و جان داده بود دوستان عشق بعنی این عاشق مولا یعنی این درود..التماس دعا دارمموضوع مطلب : جمعه 92 خرداد 24 :: 7:15 عصر :: نویسنده : فاطیما
موضوع مطلب : جمعه 92 خرداد 24 :: 7:13 عصر :: نویسنده : فاطیما
1.اهمیت ذکر گفتن موضوع مطلب : |
درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 72
بازدید دیروز: 31 کل بازدیدها: 286094 |